سیزده بدر 93
روز سیزدهم فروردین هوا خیلی خوب نبود یعنی یکم بادی بود واسه همین من و آنیتا و عمه آزاده و هانا رفتیم خونه مامان جون آخه طرف خونه مامان جون سرسبزه، گفتیم بعد از ناهار یه دوری هم بیرون میزنیم که این هم شد نتیجه بیرون دراومدن. آنیتا خانم و هانا خانم دوتایی نشستن و خاک بازی میکنن و کیف میکنن.البته هانا خیلی تمیزتر بازی میکرد ولی این آنیتای فسقلی کم مونده بود با کله بره تو خاکها.وقتی تو خونه بودیم انقدر نق زدن که کلافمون کردن ولی وقتی اومدیم بیرون دیگه با ما کاری نداشتن و من و عمه آزاده یکم استراحت کردیم.راستی مامانی و بابایی و بابا امیر هم رفتن باغ یکی از فامیلهامون که ما هم آخر سر رفتیم و به اونا سر زدیم ولی چون این دوتا فسقلی خواب بودن...
نویسنده :
مامان آزاده
16:39