واکسن دو ماهگی
روز ٢٨ تیر از کرج برگشتیم و ٢٩ام واکسن داشتی من از دو شب قبل استرس داشتم آخه دلم نمیخواست که تو درد بکشی عشقم ولی بالاخره باید این واکسنارو میزدی آخه واسه خودت خوبه مریض نمیشی .خلاصه صبح روز ٢٩ام ساعت ٩ بهت استامینوفن دادم و بعدش با بابا امیر بردیمت درمانگاه ٢٢ بهمن اول قد و وزنتو اندازه گرفتن و بعدش رفتیم واسه واکسن ولی من تو اتاق نموندم و بابا امیر تورو نگه داشت اولین واکسنو که زد گریه و جیغ رو شروع کردی انقدر گریه کردی که اشکت اومد انگار که به من واکسن میزدن بعد بهت قطره فلج اطفال داد و دوباره واکسن بعدی رو زد و کارش که تموم شد اومدم تو اتاق و بغلت کردم ولی خدارو شکر اومدیم خونه استامینوفن اثر کرد و خوابیدی اما اونروز خیلی سخت گذشت و من همش تبت رو کنترل میکردم و پات هم درد میکرد و هی گریه میکردی روز دوم کمی بهتر شدی ولی باز درد داشتی عسلم.قطره استامینوفن رو هم به زور میخوردی و همش رو میریختی بیرون
قربون اون چشمات بشم که گریه میکنن امیدوارم هیچ وقت دیگه ین شکلی نبینمت عشقم