آنیتاآنیتا، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 21 روز سن داره

آنیتا بهار زندگیمون

واکسن دو ماهگی

1392/4/30 12:30
نویسنده : مامان آزاده
422 بازدید
اشتراک گذاری

روز ٢٨ تیر از کرج برگشتیم و ٢٩ام  واکسن داشتی من از دو شب قبل استرس داشتم آخه دلم نمیخواست که تو درد بکشی عشقم  ولی بالاخره باید این واکسنارو میزدی آخه واسه خودت خوبه مریض نمیشی .خلاصه صبح روز ٢٩ام ساعت ٩ بهت استامینوفن دادم و بعدش با بابا امیر بردیمت درمانگاه ٢٢ بهمن اول قد و وزنتو اندازه گرفتن و بعدش رفتیم  واسه واکسن ولی من تو اتاق نموندم و بابا امیر تورو نگه داشت اولین واکسنو که زد گریه و جیغ رو شروع کردی انقدر گریه کردی که اشکت اومد انگار که به من واکسن میزدنناراحت بعد بهت قطره  فلج اطفال داد و دوباره واکسن بعدی رو زد و کارش که تموم شد اومدم تو اتاق و بغلت کردم  ولی خدارو شکر اومدیم خونه استامینوفن اثر کرد و خوابیدی اما اونروز خیلی سخت گذشت و من همش تبت رو کنترل میکردم و پات هم درد میکرد و هی گریه میکردی روز دوم کمی بهتر شدی ولی باز درد داشتی عسلم.قطره استامینوفن رو هم به زور میخوردی و همش رو میریختی بیروننگران

قربون اون چشمات بشم که گریه میکنن امیدوارم هیچ وقت دیگه ین شکلی نبینمت عشقم

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (3)

عمه فاطمه
1 مرداد 92 2:59
عزییییز دلم قربون اون اشکات بشم ایشالا همیشه سالم باشی و هیچوقت مریض نشی عسلم


خیلی ممنون عمه جونم.

ازاده
2 مرداد 92 19:30
الهییییییی زود خوب شی جیگرممممممممممممم ..درد نکشی هیچوقتتتتتت


مرسی عمه جون از دعای خوبت

مامان محمد
2 شهریور 92 19:24
اخی بمیرم معلومه اینجا درد داشته ایشالا زودتر خوب بشه .


مرسی عزیزم دوباره 29 این ماه واکسن داره از الان غصه ام گرفته