اثاث کشی
تو پستهای قبلی گفته بودم که سرم شلوغه و نمیتونم زیاد به وبلاگ سر بزنم بخاطر اثاث کشی بود.بله دخترم چند وقتی بود که کار داشتم و وسایل خونه رو جمع میکردیم و خونه هم شلوغ شده بود تو هم حوصلت سر میرفت و میگفتی خونمون چی شده قربونت بشم آخه نمیدونستم که چطور بهت توضیح بدم که بالاخره در تاریخ 3 اردیبهشت اثاث کشی کردیم و اومدیم کرج.خیلی واسم سخت بود آخه از جایی که 28 سال توش بودم و بزرگ شدم از همه مهمتر از پیش مامانم و داداشم باید دل میکندم ولی دیگه چه میشه کرد سرنوشت ما هم اینطور بود دیگه حالا خدارو شکر که خانواده بابا امیر(مامانی و بابایی و عمه ها ) کرج هستن و خیلی غریبی رو حس نمیکنم.
از خونمون عکس هم گرفتم که بعدا میذارم الان پیشم نیست آخه خونه جدیدمون هنوز اینترنت نداریم و الان هم دارم این مطلبهارو خونه بابایی مینویسم.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی