عکسهای دخترم
خیلی وقته که عکس نذاشتم فقط میومدم مینوشتم آخه عکس گذاشتن کمی کار میبره ولی بالاخره اومدم ت عکسهای مدتی رو که نبودیم بذارم.
این هم عکسهای گل دخترم :
اینجا عمه فاطمه داره از آنیتا عکس میگیره اما مگه یه جا بند میشد همش میخواست دوربین عمه رو بگیره منم این چندتا عکس رو ازش گرفتم.تاریخش رو نمیدونم واسه چه روزیه آخه واسه خیلی وقت پیش
اینجا هم دستشو دراز کرده که دوربینو بگیره
قربون اون خندت بشم من عزیزم
اینم عکس گوشواره های دخترم .چند روز گیرداده بود که بابا گوشاره بخر ما هم اینارو خریدیم و کلی ذوق میکرد
این چه وضع رو صندلی نشستن آخه.این مدلیشو دیگه ندیده بودیم
اینجا هم خونه مامانی هستیم که خانوم سوار دوچرخه هانا شده و داره کیف میکنه
اینجه خونه مادربزرگ من (یعنی مادر مامان جون ) رفته بودیم واسه تولد علی پسردایی من آنیتا هم شمع رو برداشته بود و میخواست فوت کنه.دهم دی بود
قربون اون فوت کردنت بشم که چشمات رو هم میبندی.عاشقتم
اینجا هم دخترم میگه که باید خودم غذا بخورم وقتی هم من قاشق رو میگیرم که بهش کمک کنم میگه مامان ندیر (یعنی نگیر ) فدای دختر مستقلم بشم من
تو این عکس میخواست لپهاش رو پر از باد کنه که این شکلی شد.
اینجا هم دست به سینه نشسته
دخترم داره خودشو و لباسش رو که مامانی بافته نگاه میکنه عاشق این لباسشه هروقت اینو بپوشه میگه خوشل (خوشگل) شدم.مامانی دستتون درد نکنه خیلی خوشگل شده مرسی
اینم غذا خوردن آنیتا خانم بدون کمک
دوستت دارم عزیزم
اینجا خونه دایی بابا امیر اونی هم که وسط آنیتا و هاناست هانیه است نوه دایی محمد که بال و شاخکخا بچه هارو واسشون گذاشت تا عکس بگیریم.
دخترم تازه یادش افتاده که پستونک بخوره
21 ماهگیت مبارک عزیزدلم انشاالله که همیشه سالم باشی.21 ماهه که تو کنار مایی و ما با وجود تو از زندگی لذت میبریم.خدایا شکرت