آنیتاآنیتا، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 3 روز سن داره

آنیتا بهار زندگیمون

این روزهای دخترم

ببخشید دخترم باز هم با تاخیر اومدم ولی چیکار کنم تقصیر خودته دیگه نمیذاری هیچ کاری بکنم    اینجا داری موز میخوری.خیلی موز دوست داری آخه نرمه و راحت میتونی گازش بگیری     اینجا هم دیگه بهت ندادم این شکلی شدی     آنیتا و هانا روی یک کالسکه.اینم یه مدلشه دیگه     جوجه من با عینک دودی به زور تونستیم این عکس رو بگیریم آخه میخواست عینک رو در بیاره     اینجا هم تلاشش نتیجه داده و خوشحاله الهی قربونت بشم من   اولین باریه که سوار تاب شدی فقط هم میخواستی اون دستشو بکشی بالا       آنیتا خانوم داره واسه خودش رو این صندلی ک...
14 اسفند 1392

آغاز ده ماهگی

  عزیزم ده ماهگیت مبارک   دختر گلم امروز که ٢٩ بهمن بود نه ماهگی رو تموم کردی و وارد ده ماهگی شدی و با بابا امیر تو رو بردیم واسه قد و وزن خدارو شکر همه چی خوب بود قربونت بشم. عزیز دلم ده ماهگیت مباااارررررک.دوست دارم یه دنیا   ...
29 بهمن 1392

اینم عکس

بالاخره با عکس اومدم عکس تولد بابا امیر : این کیک رو هم خودم واسه همسری درستیدم فقط یه کم بد خط شد.   اینجا هم آنیتا خانوم داره زحمات منو هدر میده.قربون اون دستهای کوچولوت بشم من     دخترم داره واسه تولد باباش گیتار میزنه.این گیتارم عمه فاطمه و عمو مهدی واسش خریدن.دستشون درد نکنه     آنیتا تو اتاقش در حال بازی کردن با عروسکهاش.همچین زوم کرده رو عروسکهاش که اصلا دوربینو نگاه نمیکنه     آنیتا خانوم در حال خوردن بستنی.هرچیزی که میخوایم بخوریم باید به این خانوم هم بدیم وگرنه انقدر جیغ و داد میکنه که نمیذاره ما هم بخوریم   قربون اون قیافت بشم من که ...
29 بهمن 1392

تولد بابا

  تولدت بهانه ای شد تا این فصل را بیشتر دوست داشته باشم زیرا فصل خوشحالی فرشتگان ، روز تولد توست.   دختر گلم از روزی که با بابا امیر آشنا شدم و ازدواج کردم ٢٣ بهمن رفت تو قسمت بهترین روزهای زندگیم آخه تو این روز بابا پا به این دنیا گذاشته و با زحمات مامانی و بابایی بزرگ شده و الان هم شده بابای تو پس از این به بعد این روز میشه بهترین روز زندگی من و تو.بابا امیر تولدت مبارک امیدواریم که همیشه صحیح و سالم باشی و سایت بالا سر من و آنیتا خانوم باشه راستی ٢٠ بهمن هم تولد عمو مهدی بود.عمو تولدت مبارک انشاالله که ١٢٠ ساله شی بعدا با عکس میام           ...
23 بهمن 1392

کارهای هشت ماهگی

دختر گلم ببخشید که تاخیر داشتم خیلی وقته میخوام بیام عکس بذارم و بنویسم ولی تو ماشاالله انقدر شیطون بلا شد نمیذاری من تکون بخورم یا میگی منو بغل کن یا پیشم بشین فقط وقتی میخوابی میتونم به کارهام برسم که اونم به کارهای خونه میرسم . و اما کارهای دخترم تو این روزها : دست دسی میکنی مخصوصا اگه صدای آهنگ بیاد ، نشسته نانای میکنی ،وقتی صدای پیام بازرگانی یا آهنگ شروع اخبار بیاد هرجا باشی فوری به طرف تلویزیون نگاه میکنی مخصوصا تبلیغ تحفه و آوازه رو خیلی دوست داری ، دیگه میدونی دردر چیه تا در هالو میبینی میگی باز کن ،با دهنت صدا در میاری و ملچ ملوچ میکنی البته اینو از بابا یاد گرفتی ،عاشق کنترل و تلفن و موبایل و لپ تاپ هستی وقتی لپ تاپو روشن میکنیم...
8 بهمن 1392

پایان 8 ماهگی

حس بودنت قشنگ ترین  حس دنیاست  تو که باشی   هر روز را .. نـه هر ثانیه را .. عشق است   دخترم امروز که ٢٩ دی ماه هستش و مصادف شده با ولادت پیامبر و امام صادق (ع) تو ٨ماهگی رو به سلامتی تموم کردی و رفتی تو ٩ ماه الهی که همیشه صحیح و سالم باشی عزیز دلم.من و بابا خیلی دوستت داریم گلم ٩ ماهگیت مباررررررررک حالا بعدا عکسهای ٨ ماهگیت رو هم میذارم عزیزم ...
29 دی 1392

دندون دوم

  آنیتا خانوم در حال تماشای شعر تصویری مورد علاقش.عاشق قیافه این دخترست تا لپ تاپو میبینه اگه خاموش باشه میگه روشن کن تا دختررو ببینم.الهی من قربونت بشم   فدای اون نشستنت بشم من     آنیتا و مرضیه در حال مسابقه سینه خیز ولی آنیتا یکم تنبل تشریف داره تا میذاریمش زمین سرشو میذاره رو دستش و میخوابه.     و اما دندون دوم :در تاریخ 6 دی ماه دیدیم که دخترم دندون دومش هم در اومده مبارررررکه دخترم.این کیک رو هم واسه همین واست درست کردم قربونت بشم     فقط در تلاش بود که کیک رو برداره به زور تونستیم ازش عکس بگیریم.شیطون من     اینجا کلی تلاش کردیم ...
10 دی 1392

پایان هفت ماهگی

آنیتا و مرضیه در تلاش برای گرفتن دست همدیگه     اینجا هم میخوان پرواز کنن     دوتاشون روی یک روروئک     قربون خندت بشم با اون لباس خوشگلت.لباسشم عمه آزاده خریده دستش درد نکنه     فدای اون قد و بالات بشم گلم با اون تریپت     اولین کاکائو خوردن آنیتا خانوم.البته شکلاتو به زور گرفت انقدر موند دستش که کاکائوش آب شد و با آب و تاب داشت میخورد       اینجا هم از سوپ ما خورده بعدش هم داره استخون مرغ میخوره.واسش فرنی درست کرده بودم اونو نخورد و از سوپ ما خورد و کلی هم ملچ ملوچ کرد.فدای اون دهنت بشم من   &n...
1 دی 1392